آمدم سر تا قدم در بند سودا همچونآن
طوق در گردن همآن زنجیر در پا همچونآن
رفته بودم ز آتش امید در دل شعلهها
آمدم دلگرم از سوز تمنا همچونآن
یار خسرو گشت شیرین و برید از کوهکن
کوهکن ره میبرد در کوه خارا همچونآن
پیش لیلی کیست تاگوید ز استیلای عشق
بازگشت از کعبه مجنون رند و رسوا همچونآن