شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و هفتاد و یک

ز کوی آن پری، دیوانه رفتم
نکو کردم، خردمندانه رفتم

ز من باور کند زاهد زهی عقل
که کردم توبه وز می‌خانه رفتم

سفر کردم ز کوی آشنایی
ز صبر و دین و دل، بیگانه رفتم

چه مِی بود این که ساقی داد «وحشی»
که من از خود به یک پیمانه رفتم

دویست و هفتاد

در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم
دل من بُرده بنیاد جفا کردی چه می‌کردم

هنوزم مبتلا ناکرده کُشت از تیغ استغنا
دلم را گر به لطفی مبتلا کردی چه می‌کردم

نگار آشناکُش، دلبر بیگانه‌سوز من
مرا با خویشتن گر آشنا کردی چه می‌کردم