شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

بیست و شش

قصه‌ی مِی خوردنِ شب‌ها و گشت ماهتاب
هم حریفان تو می‌گویند پیش از آفتاب

مجلسی داری و ساغر می‌کشی تا نیم‌شب
روز پنداری نمی‌بینیم چشم نیم‌خواب؟

باده گر بر خاک ریزی به که در جام رقیب
می‌خورد با او کسی، حیف از تو و حیف از شراب!

«وحشی»ِ دیوانه‌ام، در راست‌گویی‌ها مثل
خواه راه از من بگردان خواه رو از من بتاب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد