گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
در عشق اگر بادیهای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است
عشق است که سر در قدم ناز نهاده
حُسن است که میگردد و جویای نیاز است
این زاغِ عجب چیست که کبک دریاش را
رنگینی منقار ز خون دل باز است؟
این مهرهی مومی که دل ماست چه تابد
با برق جنون کآتش یاقوتگداز است
«وحشی»! تو برون ماندهای از سعی کم خویش
ور نه در مقصود به روی همه باز است
مجتبیٰ فرد
شنبه 22 مردادماه سال 1390 ساعت 08:39 ق.ظ
سلام
از این اشعار ناب لذت بردم و بهره مند شدم .
ازشما بابت انتخاب و یرایش آن بی نهایت سپاسگزارم
لطف شما مستدام
سلامت و رستگار باشید.
ممنون از نظر لطف تان.
برقرار باشید.