گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
خوش صید غافلی به سر تیر آمدهست
زه کن کمان ناز که نخجیر آمدهست
روزی به کار تیغ تو آید، نگاه دار
این گردنی که در خم زنجیر آمدهست
کو عشق تا شوند همه معترف به عجز
اول خرد که از پی تدبیر آمدهست
عشقی که ما دو اسبه از او میگریختیم
این است کآمدهست و عنانگیر آمدهست
بیلطفیای به حال تو دیدم که سوختم
«وحشی» بگو که از تو چه تقصیر آمدهست؟
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 ساعت 02:27 ق.ظ