گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
قدر اهلِ درد، صاحبدرد، میداند که چیست
مردِ صاحبدرد، دردِ مرد، میداند که چیست
هر زمان در مجمعی گَردی، چه دانی حال ما
حال تنهاگرد، تنهاگرد، میداند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کِشتهاند
آن که نخل حسرتی پَرورد میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هر که را بوده است آه سرد، میداند که چیست
بازی عشق است کاین جا عاقلان در شش درند
عقل کی منصوبهی این نَرد میداند که چیست
قطرهای از بادهی عشق است، صد دریای زهر
هر که یک پیمانهای زین مِی خورد، میداند که چیست
«وحشی» آن کس را که خونی چند رفت از راه چشم
علّت آثار روی زرد میداند که چیست
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 ساعت 08:49 ق.ظ