گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
بر دری ز آمدشُدِ بسیار، آزاریم هست
گر خدا صبری دهد اندیشهی کاریم هست
صبر در میبندند اما نیستم ایمن ز شوق
خانهی پُر رخنهی کوتاهدیواریم هست
گر شود ناچار و دندان بر جگر باید نهاد
چارهی خود کردهام، جانِ جگرخواریم هست
کِی گریزم از دَرَت امّا ز من غافل مباش
گر توام خواهی که بفروشی، خریداریم هست
جز در دولتسرای وصل تو هر جا روم
در حسابی هستم و قدری و مقداریم هست
حرمت من گر نداری حرمت عشقم بدار
خود اگر هیچم دل و طبع وفاداریم هست
کوری چشم رقیبان زان گلستان امید
نیست گر دامان پُر گل، چشم پُر خاریم هست
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 ساعت 09:32 ق.ظ