گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
از عرض نیازم چه بلا بیخبرش داشت
آن نازِ نگهدزد که پاسِ نظرش داشت
فریاد که هر طایر فرخنده که دیدم
صیّاد ز مرغان دگر، بستهترش داشت
بلبل گله میکرد ز گل دوش به صد رنگ
گل بود که هر دم به زبان دگرش داشت
این عشق بلایی است، شنیدی که چهها دید
یعقوب که دل در کف مهر پسرش داشت
بر هر که شنیدم که غضب کرد زمانه
دیدم که به زندان تو بیدادگرش داشت
این طیِّ مکان بین که ز هر جا که برون تاخت
«وحشی» نگران بود و سر رهگذرش داشت
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 ساعت 12:35 ق.ظ