گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
ز پیش دیده تا جانان من رفت
تو پنداری که از تن جان من رفت
اگر خود همره جانان نرفتم
ولی فرسنگها افغان من رفت
سر و سامان مجو از من چو رفتی
تو چون رفتی سر و سامان من رفت
چه دید از من که چون بر هم زدم چشم
چو اشک از دیدهی گریان من رفت
از آن پیچم به خود چون مار، «وحشی»
که گنج کلبهی ویران من رفت
مجتبیٰ فرد
شنبه 28 آبانماه سال 1390 ساعت 07:58 ق.ظ