گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
صبر ما پنجه مومی است چو عشق آرد زور
پنجه گر ساخته باشند ز خارا ببرد
گو تو خواهی، که گرانی ببرد بندیِ عشق
کوه بر سر نهد و سلسله در پا ببرد
دل من کیست که لطف از تو کند گستاخی
بر دهانش زن اگر نام تمنّا ببرد
پیش ما نیست از این جنس، بفرمای که ناز
صبر و آرام ز دلهای شکیبا ببرد
از تو ایمایی و از صیقلِ ابرو، میلی
زنگ صد ساله تغافل ز دل ما ببرد
ندهی عشق به خود ره که چو فرصت یابد
قفل گنجینهی جان پیچد و کالا ببرد
دشتپیمایی بسیار کند چون «وحشی»
هر که را دل، نگه آهوی صحرا ببرد
مجتبیٰ فرد
شنبه 12 آذرماه سال 1390 ساعت 11:58 ب.ظ