گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
خواهم آن عشق که هستی ز سر ما ببرد
بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد
خانه آتشزدگانیم ستم گو میتاز
آن چه اندوخته باشیم به یغما ببرد
شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند؟
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنی
ما چه داریم که از ما ببرد یا نبرد
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 ساعت 11:01 ق.ظ