گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود
چشم پر عربدهاش بر سر ناز آمده بود
چشمش از ظاهر حالم خبری میپرسید
غمزهاش نیز به جاسوسی راز آمده بود
غیر داند که نگاهش چه بلا گرمی داشت
زآنکه در بوتهی غیرت به گداز آمده بود
چه اداها که ندیدم چه نظرها که نکرد
بندهاش من که عجب بندهنواز آمده بود
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 ساعت 02:43 ق.ظ