گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
نزدیک ما سگان درت جا نمیکنند
مردم چه احتراز که از ما نمیکنند
رسم کجاست این، تو بگو در کدام مُلک
دل میبرند و چشم به بالا نمیکنند؟
رحمی نمیکنی، مگر این محرمان تو
اظهار حال ما به تو اصلاً نمیکنند
لیلی تمامگوش و ندیمان بزم خاص
ذکر اسیر بادیه قطعاً نمیکنند
این قرب و بعد چیست؟ نه ما جمله عاشقیم
آنها چه کردهاند که اینها نمیکنند
عشق آن دقیقه نیست که از کس توان نهفت
مردم مگر نگاه به سیما نمیکنند؟
این طرفه بین که تشنهلبان را به قطرهای
صد احتیاج هست و تمنّا نمیکنند
«وحشی» چه کردهای تو که خاصّان بزم او
هرگز عنایتی به تو پیدا نمیکنند؟
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 ساعت 12:26 ق.ظ