شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و پنجاه و چهار

المنه لله که شب هجر سر آمد
خورشید وصال از افق بخت بر آمد

صد شکر که زنجیری زندان جدایی
از حبس فراق تو سلامت به در آمد

جان بود ز هجر تو مهیای هزیمت
این بود که ناگاه ز وصلت خبر آمد

بی‌خود شده بود از شعف وصل تو «وحشی»
زو درگذر ار او به درت دیرتر آمد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد