شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و پنجاه و هفت

بازم غم بیهوده به هم‌خانگی آمد
عشق آمد و با نشأه‌ی دیوانگی آمد

ای عقل همآنا که نداری خبر از عشق
بگریز که او دشمن فرزانگی آمد

ای شمع به هر شعله که خواهیش بسوزان
مرغ دل «وحشی» که به پروانگی آمد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد