مُلک دل را سپه ناز به یغما آمد
دیده را مژده که هنگام تماشا آمد
تا چه کردیم که چون سبزه ز کویی ندمیم؟
گل به گلزار شد و لاله به صحرا آمد
غمزهاش کرد طمع در دل و چونش ندهم
خاصه اکنون که تبسم به تقاضا آمد
مژدهی عمر ابد میرسد اکنون ز لبش
صبر کن یک نفس ای دل که مسیحا آمد
باش آمادهی فتراک ملامت «وحشی»
که تو در خوابی و صیاد ز صد جا آمد