شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و پنجاه و نه

اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کند
هر کس که از جان بگذرد بسیار خون آسان کند

ای دل به راه سیل غم، جان را چه غم‌خواری کنی؟
این خانه‌ی اندوه را بگذار تا ویران کند

جان صرف پرکاری که او چون رو به بازار آورد
بازار خوبان بشکند، نرخ بلا ارزان کند

از بی سر و سامانی‌ام یاران نصیحت تا به کی؟
او می‌گذارد تا کسی فکر سرو سامان کند؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد