شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و شصت

خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد
به هر جا پا نهم از بی‌خودی غوغای من باشد

خوش آن عشقی که در کوی جنونم خسروی بخشد
جهان پر لشکر از اشک جهان‌پیمای من باشد

هوس دارم دگر در عشق آن شب‌زنده‌داری‌ها
که در هر گوشه‌ای افسانه‌ی سودای من باشد

خوش آن کز خارخار داغ عشق لاله‌رخساری
جهانی لاله‌زار چشم خون‌پالای من باشد

مرا دیوانه سازد این هوس «وحشی» که از یاری
مَهی را گوش بر افسانه‌ی شب‌های من باشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد