شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

صد و هفتاد و چهار

هیچ‌کس چشم به سوی منِ بیمار نکرد
که به جان‌ دادن من گریه‌ی بسیار نکرد

که مرا در نظر آورد که از غایت ناز
چین بر ابرو نزد و روی به دیوار نکرد

هیچ سنگین‌دل بی‌رحم به غیر از تو نبود
که سرود غم من در دل او کار نکرد

روح آن کشته‌ی غم شاد که تا بود دمی
یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد