سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیایدسر این غرور کردم که کمی در او نیایدز بلای چشم شوخت نگریختم ز خود همبه نگاه کن سفارش که به جستوجو نیایدتو به من گذار «وحشی» که غم تو من بگویمکه تو در حجاب عشقی، ز تو گفتوگو نیاید