شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و سه

تو زود‌رنجِ تغافل‌پرست، وه چه بلندی
چه گفته‌ام که سلامم دگر جواب ندارد

به خشک‌سال وفا رستی ای گیاه محبت
بریز برگ که ابر امید آب ندارد

دل بلاکش «وحشی» که خو به داغ تو کرده
اگر به آتش دوزخ رود عذاب ندارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد