شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و چهار

به لب بگوی که آن خنده‌ی نهان نکند
مرا به لطف نهان تو، بدگمان نکند

تو رنجه‌ای ز من و میل من، ولی چه کنم؟
بگو که ناز توام دست در میان نکند

هزار سود در این بیع هست، خواهی دید
مرا بِخَر که خریدار من زیان نکند

جفا و هر چه کند گو به من خداوند است
ولیک نسبت ما را به این و آن نکند

بس است جور ز صبر آزمود «وحشی» را
هزار بار کسی را کس امتحان نکند

نظرات 1 + ارسال نظر
صدف سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:31 ب.ظ http://dokhtarkoochooloo.blogfa.com/

سلام

آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است
این را دانستم و می دانم که آدم به آدم است که زنده است؛
آدم به عشق آدم زنده است!


کلیدر
محمود دولت آبادی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد