ای دل! به بند دوری او جاودانه باش
ای صبر! پاسبان در بند خانه باش
ای سر! به خاک تنگ فرو رو ، تو را که گفت
در بند کسر حرمت این آستانه باش
هرگز میان عاشق و معشوق، بُعد نیست
صد ساله راه فاصله گو در میانه باش
«وحشی» نگفتمت که کمانش نمیکشی
حالا بیا خدنگ بلا را نشانه باش