شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و بیست و سه

ای دل! به بند دوری او جاودانه باش
ای صبر! پاسبان در بند خانه باش

ای سر! به خاک تنگ فرو رو ، تو را که گفت
در بند کسر حرمت این آستانه باش

هرگز میان عاشق و معشوق، بُعد نیست
صد ساله راه فاصله گو در میانه باش

«وحشی» نگفتمت که کمانش نمی‌کشی
حالا بیا خدنگ بلا را نشانه باش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد