شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و چهل و هفت

تو زمن پرس قدر روز وصال
تشنه داند که چیست آب زلال

ذوق آن جستن از قفس ناگاه
من شناسم نه مرغ فارغ‌بال

می‌توان مُرد بهر آن هجران
کش وصال تو باشد از دنبال

این منم، این منم به خدمت تو
ای خوشم حال و ای خوشم احوال

این تویی، این تویی برابر من
ای خوشم بخت و ای خوشم اقبال

«وحشی» اسباب خوش‌دلی همه هست
ای دریغا دو جام مالامال

نظرات 1 + ارسال نظر
پرستار شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 ق.ظ http://arshad-nurse.blogsky.com/

سلام
کاری که انجام می دی بسیار زیبا و ستودنیست
متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد