شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و پنجاه و هشت

شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم
ناموس را یک سو نهم بنیاد رسوایی کنم

چندی بکوشم در وفا، کز من نپوشد راز خود
هم مَحرم مجلس شوم، هم باده‌پیمایی کنم

گر خواهی‌ام در بند غم، پای وفا در سلسله
کردم میان خاک و خون، زنجیرفرسایی کنم

تو خفته و من هر شبی در خلوت جان آرمت
دل را نگهبانی دهم خود را تماشایی کنم

گفتم که خودرایی مکن گفت این چون‌این باشد ولی
«وحشی» کجا شیدا شود گر ترک خود‌رایی کنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد