شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و پنجاه و نه

این بس که تماشاگر بُستان تو باشم
مرغ سر دیوار گلستان تو باشم

کافی است هم‌این بهره‌ام از مائده‌ی وصل
کز دور، مگس‌ران سر خوان تو باشم

این منصب من بس که چو رخش تو شود زین
جاروب‌کش عرصه‌ی جولان تو باشم

در بزم‌گه یوسف اگر ره دهدم بخت
در آرزوی گوشه‌ی زندان تو باشم

من «وحشی»ام و نغمه‌سرای چمن حُسن
معذورم اگر مرغ غزل‌خوان تو باشم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد