شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و شصت و سه

آمدم از سر نو بر سر پیوند قدیم
نو شد آن سلسله‌ی کهنه و آن بند قدیم

آمدم من به سر گریه‌ی خود به که تو نیز
بر سر ناز خود آیی و شکرخند قدیم

به وفای تو که تا روز قیامت باقی‌ست
عهد دیرین به قرار خود و سوگند قدیم

بهر آن حلقه به گوشی‌م که بودیم ای باد
برسان بندگی ما به خداوند قدیم

خلوتی خواهم و در بسته و یک محرم راز
که گشایم سر راز و گله‌ای چند قدیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد