گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم
اگر خود را نمیکُشتم بسی آزار میدیدم
چه بودی گر منِ بیمار، چندان زنده میبودم
که او را بر سر بالین خود یک بار میدیدم
به من لطفی نداری ور نه میکردی صد آزارم
که میماندم بسی تا من تو را بسیار میدیدم
به مجلس کاش از من غیر میشد آن قدر غافل
که یک ره بر مراد خویش، روی یار میدیدم
عجب گر زنده ماند شمعسان تا صبحدم «وحشی»
که امشب ز آتش دل کار او دشوار میدیدم
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 ساعت 12:11 ق.ظ