گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
خوش بر سر بهانه نشستهست طاقتم
من مرد حملهی سپه هجر نیستم
گیرم که استوار بود پای جرأتم
زندان بی در است کدورتسرای هجر
من چون در این طلسم فتادم به حیرتم
جایز نداشتهست کسی هجر دائمی
من مفتی مسائل کیش محبتم
«وحشی» منم مورخ زندانیان هجر
زیرا که دیر سالهی زندان حسرتم