گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
صد دشنه بر دل میخورم وز خویش پنهان میکنم
جان، گریه بر من میکند من، خنده بر جان میکنم
خون قطرهقطره میچکد تا اشک نومیدی شود
وز آه سرد اندر جگر، آن قطره پیکان میکنم
دست غم اندر جیب جان، پای نشاط اندر چمن
پیراهنم صد چاک و من، گل در گریبان میکنم
گلخنفروز حسرتم، گِرد آورد خاشاک غم
بیدرد پندارد که من، گَشت گلستان میکنم
غم هم به تنگ آمد ولی قفلست دایم بر درش
این خانهی تنگی که من، او را به زندان میکنم
امروز یا فردا اجل، دشواری غم میبرد
«وحشی» دو روزی صبر کن کار تو آسان میکنم
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 ساعت 11:55 ب.ظ