شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

دویست و نود و هفت

آورده اقبالم دگر تا سجده‌ی این در کنم
شکرانه‌ی هر سجده‌ای، صد سجده‌ی دیگر کنم

کردم سراپا خویش را چشم از پی طیِّ رهت
کز بهر سجده بر درت خود را تمامی سر کنم

گوگرد احمر کی کند کار غبار راه تو
این کیمیا گر باشدم خاک سیه را زر کنم

تو خوش به دولت خواب کن گر پاسبانی بایدت
من از دعای نیم شب، گردون پر از لشکر کنم

خصمت که هست اندر قفس بگذار با آهِ مَنَش
کو را اگر یاقوت شد زین شعله خاکستر کنم

گر توتیایی افکنی در دیده‌ام از راه خود
از رشک چشم خود نمک در دیده‌ی اختر کنم

بر اوج تختت کاندر او سیمرغ، شهپر گم کند
من پشه و از پشه کم کی عرض بال و پر کنم

«وحشی» چه پیش آرد که آن ایثار راهت را سزد
از مخزن فیضت مگر دامن پر از گوهر کنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد