گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
آورده اقبالم دگر تا سجدهی این در کنم
شکرانهی هر سجدهای، صد سجدهی دیگر کنم
کردم سراپا خویش را چشم از پی طیِّ رهت
کز بهر سجده بر درت خود را تمامی سر کنم
گوگرد احمر کی کند کار غبار راه تو
این کیمیا گر باشدم خاک سیه را زر کنم
تو خوش به دولت خواب کن گر پاسبانی بایدت
من از دعای نیم شب، گردون پر از لشکر کنم
خصمت که هست اندر قفس بگذار با آهِ مَنَش
کو را اگر یاقوت شد زین شعله خاکستر کنم
گر توتیایی افکنی در دیدهام از راه خود
از رشک چشم خود نمک در دیدهی اختر کنم
بر اوج تختت کاندر او سیمرغ، شهپر گم کند
من پشه و از پشه کم کی عرض بال و پر کنم
«وحشی» چه پیش آرد که آن ایثار راهت را سزد
از مخزن فیضت مگر دامن پر از گوهر کنم
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 30 مهرماه سال 1392 ساعت 10:24 ق.ظ