شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی‌صد و دو

یک همدم و هم‌نفس ندارم
می‌میرم و هیچ‌کس ندارم

گویند بگیر دامن وصل
می‌خواهم و دسترس ندارم

دارم هوس و نمی‌دهد دست
آن نیست که این هوس ندارم

گفتی گله‌ای ز ما نداری
دارم گله از تو پس ندارم

«وحشی» نروم به خواب راحت
تا تکیه به خار و خس ندارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد