شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی‌صد و هشت

هست هنوز ماه من، چشم و چراغ دیگران
سبزه‌ی او هنوز به از گل باغ دیگران

خلق، روان به هر طرف بهر سراغ یار من
بیهده من چرا روم بهر سراغ دیگران؟

رسته گلم ز بام و در، جای دگر چرا روم؟
با گل خود چه می‌کنم سبزه‌ی باغ دیگران

«وحشی» از او علاج کن سوز درون خویش را
فایده چیست سوختن از تف داغ دیگران

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد