شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی‌صد و یازده

رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من
کرد ضایع کار من، این بخت بی‌اقبال من

طایری بودم من و غوغای بال‌افشانی‌ای
چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من

بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از مَنَت
ور نه کس هرگز نمی‌رنجیده از افعال من

گشته‌ام آواره صد منزل ز ملک عافیت
می‌دواند هم چون‌‌آن بخت بد از دنبال من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد