گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن
پی آرایش بزم حریفان، گُل به دامن کن
تو شمع مجلسافروزی، من سرگشته پروانه
مرا آتش به جان زن، دیگران را خانهروشن کن
مکن نادیده وز من تند چون بیگانگان مگذر
مرا شاید که جایی دیده باشی چشم بر من کن
چو کار من نخواهد شد به کام دوستان از تو
هلاکم ساز باری، فارغم از طعن دشمن کن
ببین «وحشی» که چون سویت به زهر چشم میبیند
تو را زان پیش کز مجلس براند، عزم رفتن کن
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 ساعت 04:15 ق.ظ