گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شد صرف، عمرم در وفا، بیداد جانان همچونآن
جان باختم در دوستی، او دشمن جان همچونآن
هر کس که آمد غیر ما، در بزم وصلش یافت جا
ما بر سر راه فنا، با خاک یکسان همچونآن
حالم مپرس ای همنشین، بیطُرّهی آن نازنین
آشفته بودم پیش از این، هستم پریشان همچونآن
«وحشی»! بسی شب تا سحر، بودم پریشان، دیده تر
باقیست آن سوز جگر، وان چشم گریان همچونآن
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 ساعت 12:59 ق.ظ