شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی‌صد و پانزده

مرا چشم تو افکند از نظر اما نمی‌پرسی
که جاسوس نگاه او چه می‌خواهد ز راه من

برای حرمت خاک دَرَت این چشم می‌دارم
که گردآلوده هر پایی نگردد سجده‌گاه من

به کِشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم
که گاهی قطره‌ای ضایع شود هم بر گیاه من

رقیبا! پُر دلیری بر سر آن کوی و می‌ترسم
که تیغی در غلاف‌ست این طرف یعنی که آه من

کمان شوق، پر زور است و تیرانداز، دیوانه
خدنگی گر نشیند بر کسی نبوَد گناه من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد