-
دویست و چهل و یک
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 01:50
دیگر از شهرم چه خوشحالی چو آن مهپاره رفت چون ز کنعان رفت یوسف، دیگر از کنعان چه حظ؟ جانب بُستان چه میخوانی مرا ای باغبان؟ با من آن گلپیرهن چون نیست در بُستان چه حظ؟
-
دویست و چهل
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 01:00
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط عمر کردم صرف او، فعلی عبث کردم، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم، غلط دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم، خطا سوختم خود را برای او غلط کردم، غلط
-
دویست و سی و نه
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 01:06
نیستم یک دم ز درد و محنت هجران، خلاص کو اجل تا سازدم زین درد بیدرمان خلاص کار دشوار است بر من، وقت کار است ای اجل! سعی کن باشد که گردانی مرا آسان، خلاص چند نالم بردرش؟ ای همنشین! زارم بکش کو رهد از دردسر، من گردم از افغان، خلاص
-
دویست و سی و هشت
جمعه 1 دیماه سال 1391 00:10
مرغ فارغبال بودم در هوای عافیت از کمین برخاست ناگه غمزهی صیدافکنش عشقِ لیلی؛ سخت زنجیری است مجنونآزما این کسی داند که زنجیری بود در گردنش این سر پرآرزو در انتظار عشوهای است گوشهی چشمی بجنبان و بینداز از تنش
-
دویست و سی و هفت
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 00:08
بست زبان شکوهام، لب به سخن گشادنش عذر عتاب گفتن و وعدهی وصل دادنش بود جهانجهان فریب از پی جان مضطرب آمدن و گذشتن و رفتن و ایستادنش ناز دماند از زمین، فتنه فشاند از هوا طرز خرام کردن و پا به زمین نهادنش «وحشی» اگر چوناین بود وضع زمانه بعد از این وای بر آن که باید از مادر دهر زادنش
-
دویست و سی و شش
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 00:14
با جوانی چند در عین وفا میبینمش باز با جمع غریبی، آشنا میبینمش باز تا امروز دارد با که میل اختلاط زآن که از یاران دیروزی، جدا میبینمش
-
دویست و سی و پنج
دوشنبه 13 آذرماه سال 1391 01:21
کوهکن بر یاد شیرین و لبِ جانپرورش جانِ شیرین داد و غیر از تیشه نآمد بر سرش جمله از خاک درش خیزند روز رستخیز بس که بیماران غم مردند بر خاک درش
-
دویست و سی و چهار
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 00:12
مستحق کُشتنم، خود قائلم، زارم بکُش بیگنه میکشتیام ، اکنون گنهکارم بکش جرم میآید ز من تا عفو میآید ز تو رحم را حدی است، از حد رفت، این بارم بکش «وحشی»ام من کُشتن من این که رویت بنگرم روی خود بنما و از شادیِ دیدارم بکش
-
دویست و سی و سه
شنبه 11 آذرماه سال 1391 00:55
الهی از میان ناپسندان بر کران دارش ز دام حیلهی مردمفریبان در امان دارش صدای شهپر شاهینی از هر گوشه میآید تذرو غافلی دارم، مقیم آشیان دارش خدایا با منش خوش سر گران داری و خرسندم نه تنها با من و بس، با همه کس سرگران دارش پدید آرد هوس از عشق با مردم جفاکاری نمیخواهم بر این باشد، خداوندا بر آن دارش تغافلکیش و...
-
دویست و سی و دو
جمعه 10 آذرماه سال 1391 00:55
هست بیش از طاقت من، بار اندوه فراق بیش از این طاقت ندارم، گفتهام صد بار بیش ناوکت گفتم ز دل بگذشت، رنجیدی به جان جان من گفتم خطایی، مگذران از لطف خویش
-
دویست و سی و یک
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1391 01:09
تو و هر روز و بزم عشرت خویش من و شبها و کنج محنت خویش منم با محنت روی زمین خوش نگه دار آسمان گو راحت خویش ز هجران مُردم و بر سر ندیدم کسی را غیر سنگ تربت خویش مکش زحمت برای راندن ما که ما خواهیم بردن زحمت خویش
-
دویست و سی
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1391 01:28
عشق؛ خونخوار است با بیگانه و خویشش چه کار؟ خورد کم خونی مگر یعقوب از فرزند خویش؟
-
دویست و بیست و نه
سهشنبه 23 آبانماه سال 1391 00:35
درماندهام به درد دل بیعلاج خویش وز بدمزاجی دلِ کودکمزاج خویش مُهر خزانه یافت دل و جان و هر چه بود جوید هنوز از این ده ویران، خراج خویش ای صاحب متاعِ صباحت، تلطّفی کآورده عاجزی به دَرَت، احتیاج خویش
-
دویست و بیست و هشت
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 01:27
کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش گشتیم هیچکارهی ملک وجود خویش غمّاز در کمین گهرهای راز بود قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش از چشم من به خود نگر و منع کن مرا بیاختیار اگر نشوی در سجود خویش گو جان و سر برو، غرض ما رضای توست حاشا که ما زیان تو خواهیم و سود خویش
-
دویست و بیست و هفت
یکشنبه 21 آبانماه سال 1391 01:38
روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خویش آشنای ما شود، ما را بخواند سوی خویش لازم ناکامی عشق است استغنای حُسن نیست جای شکوه گر میراندم از کوی خویش
-
دویست و بیست و شش
شنبه 20 آبانماه سال 1391 01:55
تَرک ما کردی برو همصحبت اغیار باش یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش مست حُسنی، با رقیبان میل مِی خوردن مکن بد حریفانند آنها، گفتمت هشیار باش آن که ما را هیچ برخورداری از وصلش نبود از نهال وصل او گو غیر، برخوردار باش گر چه میدانم که دشوار است صبر از روی دوست چند روزی صبر خواهم کرد، گو دشوار باش صبر خواهم کرد...
-
دویست و بیست و پنج
جمعه 19 آبانماه سال 1391 02:03
یک نگاه لطف از چشم تو ما را میرسد گو کسی کاین نیز نتواند که بیند، کور باش لطف با اغیار و کین با ما، تفاوت از کجاست؟ با همه هر نوع میباشی، به یک دستور باش کار ما و کار «وحشی» پیش تیغت چون یکی است گو دلت، بیرحم و بازوی ستم، پر زور باش
-
دویست و بیست و چهار
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 01:59
عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش شوق میگوید که آسان نیست بی او زیستن صبر میگوید که باکی نیست، گو دشوار باش وصل؛ خواری بَر دهد ای طایر بستانپرست گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش وصل اگر این است و ذوقش این که من دریافتم گر ز حرمانت بسوزد هجر، منّتدار باش صبر خواهم کرد...
-
دویست و بیست و سه
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1391 01:49
ای دل! به بند دوری او جاودانه باش ای صبر! پاسبان در بند خانه باش ای سر! به خاک تنگ فرو رو ، تو را که گفت در بند کسر حرمت این آستانه باش هرگز میان عاشق و معشوق، بُعد نیست صد ساله راه فاصله گو در میانه باش «وحشی» نگفتمت که کمانش نمیکشی حالا بیا خدنگ بلا را نشانه باش
-
دویست و بیست و دو
سهشنبه 2 آبانماه سال 1391 01:08
مغرور کسی به که درت جا نکند کس وصلی که محال است تمنّا نکند کس نی یوسف مصری تو که در بیع کس آیی بیعانهی جان چیست که سودا نکند کس روشن نکند چشم کس این طرفه عزیزی است همچشمی یعقوب و زلیخا نکند کس مرغ دل ما کیست اگر دامگه این است؟ سیمرغ به دام افتد و پروا نکند کس آه این چه غرور است که صد کشته گر افتد دزدیده هم از دور...
-
دویست و بیست و یک
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 02:25
ای که گویی پیش او اظهار درد خویش کن خوب میگویی ولی او را نمیدانی هنوز
-
دویست و بیست
یکشنبه 30 مهرماه سال 1391 01:13
گر چه دوری میکنم بیصبر و آرامم هنوز مینمایم این چنین وحشی ولی رامم هنوز باورش میآید از من دعوی وارستگی خود نمیداند که چون آورده در دامم هنوز اول عشق و مرا صد نقش حیرت در ضمیر این خود آغاز است تا خود چیست انجامم هنوز من به صد لطف از تو ناخرسند و محروم این زمان از لبت آورده صد پیغام دشنامم هنوز صبح و شام از پی...
-
دویست و نوزده
جمعه 28 مهرماه سال 1391 23:46
ناز بر من کن که نازت میکشم تا زندهام نیمجانی هست و میآید نیاز از من هنوز آن چونآن جانبازیی کردم به راه او که خلق سالها بگذشت و میگویند باز از من هنوز سوختم صد بار پیش او سراپا همچو شمع پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز
-
دویست و هجده
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 00:36
ای دل بیجرم زندانی، تو در بندی هنوز آرزو کردت به این حال، آرزومندی هنوز کوه اگر بودی ز جا رفتی، بنازم حوصله این همه آزردگی داری و خرسندی هنوز وقت نامد کز جنون این بند از هم بگسلی؟ اله اله، بستهی آن سستپیوندی هنوز با همه خدمت چه بودی گر پذیرفتی تو را شرم بادت زین غلامی، بیخداوندی هنوز خندهات بر خود نیامد پارهای...
-
دویست و هفده
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 01:54
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم حرف ما و تو چه محتاج زبان است امروز شرح رازی که میان من و تو خواهد بود بیش از حوصلهی نطق و بیان است امروز
-
دویست و شانزده
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 00:53
بیلبت خون دلی بود که دورم میداد مِی که در ساغر و پیمانهی من بود امروز بس که شب قصهی دیوانگی از من سر زد بر زبان همه افسانهی من بود امروز
-
دویست و پانزده
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 00:11
شدهام سگ غزالی که نگشته رام هرگز مگسی ز انگبینش نگرفته کام هرگز ز فروغ آفتابی، شبِ خویش روز خواهم که شبی ز خانه بیرون ننهاده گام هرگز هوس پیاله خوردن بودم به خردسالی که کسی نگفته پیشش ز شراب و جام هرگز چو حدیث من بر آید کند آن چونآن تغافل که مگر به عمر خویشم نشینده نام هرگز به رهت مقام کردم، نگذاشتی مقیمم به اسیر...
-
دویست و چهارده
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1391 02:31
پایه آن یافت که گردید مجرد ز همه هست آری به فلک رفتن عیسا مشهور شهرت حُسن کند زمزمهی عشق بلند شد ز یوسف سخن عشق زلیخا مشهور
-
دویست و سیزده
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 01:08
جستم از دام، به دام آر، گرفتار دگر من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر شد طبیب منِ بیمار، مسیحانفسی تو برو بهر علاج دل بیمار دگر گو مکن غمزهی او سعی به دلداری ما زان که دادیم دل خویش به دلدار دگر بس که آزرده مرا خوشترم از راحت اوست گر صد آزار ببینم ز دلآزار دگر «وحشی» از دست جفا رست دلت، واقف باش که نیفتد سر و کارت...
-
دویست و دوازده
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 02:07
گو حُرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار خود را ز زبانِ منِ دیوانه نگه دار جا در خور او جز صدف دیدهی من نیست گو جای خود آن گوهر یکدانه نگه دار زاهد چه کشی این همه بر دوش مصلا بردار سبوی من و رندانه نگه دار هر چیز که جز باده بود گو برو از دست در دست هماین شیشه و پیمانه نگه دار پروانه بر آتش زند از بهر تو خود را ای شمع! تو...